گاهی فکر. نمی‌کنم. مطمئنم. اینستاگرام با همه‌ی چیپ بودن و مزخرف بودن، چرت بودن، چندش بودن و مبتذل. بله مبتذل بودنش جای خوبیست. یک جاییست به هرحال. که آدم می‌تواند ابتذالِ ناگهان از ناکجای غیر قابل حدس پیدا شده‌اش را در آن تخلیه کند. (مثل آشغالی که بین بقیه‌ی آشغال‌ها پرت می‌شود.) تا درون آدم، تو در تو نشود، پیچ  و تاب نخورد، پیچیده نشود، متراکم نشود. و نشت نکند در وبلاگش!

”ابتذال هم اصلا چیز خوبیست جناب! دردناک است، زجر آور است. خودِ مریض بیشتر از بقیه عذاب می‌کشد همیشه. و همیشه غواص‌ها بیشتر از بقیه غرق می‌شوند! یک جایی نوشته بود غرق شدن انقدر سخت است که مغروق شهید است. و هر غرق‌شده‌ای که عفت پیشه‌کند، آن‌گاه بمیرد، شهید شده است!! [نهاد جمله چیز دیگریست] اهل کتاب نیستی، ولی می‌گویم اصلا یک بار بنشین این منِ اوی امیرخانی را بخوان. وجه شبه در ”سخت بودن است به نظرم. یا در غرق شدن است به نظرَت؟ یا در خفه شدن است؟

اهل کتاب نیستی، ولی یک بار بیا برویم دم در بِت لِحم [که از وانک دوست‌ترش دارم] روشنت کنم! که یا تو بسوزی، یا من شفا بگیرم.

نهاد جمله، نهاد نیست.‌ نهاده شده است.

در قید مکان، و زمانی که آخرین قطره از بستر رود،

بخار می‌شود!



+کاش زودتر ساعت ۱۲ ظهر روز شنبه بشه!


مشخصات

آخرین جستجو ها