تانزانیای خالی یه بار نوشته بود: ”.اما مرگ بزرگوار است، یک لایه از گذشتن روی همه چیز می‌کشد.
و گذشتن از زاویه‌ها، تقاطع‌ها، تنافرها.‌
شاید تنها چیزی که همه. همه‌ی مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها، کاتولیک‌ها، درویش‌ها، آتئیست‌ها، مغول‌ها، شرق دور، غرب وحشی، اهلی، بربر، فرنچ، جرمن، نیچه،  هیوم، هگل، هایزنبرگ، هایدگر، هایده، هدایت، هاشمی، همه. همه در مقابلش توی یک صف واحد مرتب از تسلیم و باور وایسادن. تعظیم به خط تیره‌ی ناگزیر بین تولد تا جبر. جبر مذکور! همان همیشگیِ فلاسفه، جبر منکَر، جبر منفور. 
اما هیچوقت هیچکس اونقدر قاطی نکرد که بگه: مرگ، مرده!
زورش از خدا بیشتر بود! پس ”بیایید به سوی کلمه‌ای که بین ما و شما یکسان است و ”ای بس که نباشیم و جهان ارزش این دعواها رو نداره، همه می‌میرند. متوسط‌ها بیشتر!

+اگر یه روز بتونم یک لیست از تمام مرده‌های متوسطی که میشناسم بنویسم، باز نمیدونم چی بگم. چطور تسلیت بگم که زار زدنم توی پیام منتقل بشه. ”تسلیت می‌گم؟ یا تسلیت عرض می‌کنم؟*  غم آخرتون باشه؟ یا غم آخرتون نباشه؟!

*پله‌ی آخر-علی مصفا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها